پنجشنبه, ۲۲ اسفند ۱۳۹۸ ساعت ۱۵:۰۹
غلامرضا نجفی همرزم شهید " شهرام صفایی " خاطره ای از هم رزم شهیدش نقل می کند که به حال و هوای روزهای سخت جبهه بر می گردد. نوید شاهد خوزستان شما را به مطالعه بخشی از این خاطرات دعوت می کند.اطرافیان از این شهید گرانقدر به عنوان شخصی بسیار تلاشگر و زحمت کش یاد می کنند.

به گزارش نوید شاهد خوزستان، شهید شهرام صفایی بيستم شهريور 1348 ، درشهرستان رامهرمز به دنيا آمد. پدرش نصرالله، كارگربود و مادرش فرنگ نام داشت.  تا دوم متوسطه درس خواند. از سوي بسيج در جبهه حضور يافت. هشتم اسفند 1365، در شلمچه براثراصابت تركش به سر، شهيد شد. مزار او در شهرستان اهواز واقع است. 

آنچه می خوانید خاطراتی به نقل از هم رزم شهید" شهرام صفایی " است که تقدیم حضورتان می شود:

مناجاتهای شبانه 

اسفند ماه که میشه دلم بیشتر از همیشه براش تنگ میشه ! آخه اسفند ماه سالگرد شهادتشه ! خیلی دوستش داشتم . عزیز دل بچه ها بود . شیرین گفتار و پاک سیرت و بی آلایش و نقل شیرین هر مجلسمان بود . از خوشروئی و مزاح های بیادگار مانده اش در جبهه و مسجد روحیه می گرفتیم .  هر جا قدم می گذاشت شور و نشاط و عشق و دوستی بهمراهش بود .

آنقدر شادان و پر انرژی بود که هیچگاه فکر جدی درباره اش به ذهن خطور نمی کرد اما در جبهه نبرد جدی تر از همیشه بنظر می رسید و در حین انجام وظیفه به همه کمک میکرد .آن شبی که دلم خیلی گرفته بود و بعد از پست شبانه بازگشته و خوابم نمی برد مشغول قدم زدن بودم  نزدیک اذان صبح بود که صدای زمزمه اش گوش جانم را نوازش داد .

به دنبال صدا گشتم او را دیدم که اشک پهنای صورت مهربانش را فرا گرفته بود و در حال خواندن نماز شب بود . باورم نمی شد اوکه برای نماز شب و عبادتهای خاص  سربه سر همه بچه ها می گذاشت خودش نماز شب میخواند و هیچکس نبود تا سربه سرش بگذارد !

کمی دورتر نشستم و به صدایش گوش میدادم شهرام آنقدر زیبا دعا می خواند که چشمهای من هم اشکی شد و برای رزمندگان دعا میکرد او عاشق امام امت امام خمینی(ره) بود . در آخرین مصاحبه ای که قبل از عملیات کربلای 5 داشت گفت : هدفم از آمدن به جبهه یاری رساندن به امام عزیزمان است .

وقتی امضای یادگاری از او می گرفتی همیشه زیر امضایش حروف ش . آ . ا . ا ( شهید آینده اسلام انشاالله ) به چشم می خورد. در آن شب های وحشتناک عملیات کربلای 5 که از هر سو آتش گلوله ها بر سرمان می بارید او برای استراحت از پست شبانه به سنگری رفته و استراحت میکرد که صدای زوزه گلوله توپی بگوش رسید و سنگر بر سرش آوار شد .

مهدی عادلیان می گفت :« هیچ وقت دست و پا زدن و جان دادن او را در زیر آوار سنگر فراموش نمی کنم .» متاسفانه آنقدر آتشباری دشمن شدید بود که همسنگران نتوانستند او را یاری کنند و از زیر آوار سنگر خارج نمایند  و او با مظلومیت تمام زیر آوار سنگر ماند و آنقدر دست و پا زد تا به شهادت رسید .

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده